عزيز دلم هر روز از روز قبل شيرين تر ميشي.بابايي برات يه توپ بزرگ خريده و يه كم بادش كرده شما صورتت ميكني داخل توپ و چهاردست و پا با سرعت حركت ميكني حسابي ذوق مي كني تازه ديشب رفتيم خونه مامان جون، وقتي برگشتيم شما تو ماشين خوابت رفت و وقتي رسيديم خونه ماماني سرجات خوابندت و با خيال راحت رفت تلويزيون روشن كرد و مشغول فيلم ديدن بود باباي هم رفته بود پايين كه ساك از ماشين بيار يدفعه ديدم صدا مياد (صداي دست آرشيدا خانم كه داشت چهاردست و پا ميومد داخل پذيرايي )ترسيدم بلندشدم بيام نزديك اتاق ديدم شما نشستي شروع كردي به دست زدن. عزيزم بار اول بود كه از خواب بيدار مي شدي بدون گريه، خودت از اتاق آمدي بيرون عسل مامان داري بزرگ ميشي يه موقعي دلم ...